به جبران گذشته

ساخت وبلاگ
مریم 1401 هر کاری می خواهد بکند هرچه می خواهد بشود اصلا باشد یا نباشد مهم نیست. مهم این هست که باید به موارد زیر در هر حال پایبند باشد و همه ی این ها قبل از سال 1402 تمام شده باشند. (به قید حیات)- اتاق درمان برای ایده آل گرایی منفی یا طرح واره ها (مرگ یه بار شیون یه بار؛ یک بار برای همیشه، مصداق بارز ارتباط روح و جسم.تقویت روح. سلامت معنوی)و فقط این دوره ها در برنامه ریزی سال بعد دنبال شده و تا قبل از سال 1402 به سرانجام میرسند: روایت انسان- تسهیلگیری- نویسندگی(و کانال تمرین ها و حلقه ی کتابخوانی اش)- اخذ حکم استادیاری (بنابراین مدارک، مقاله، تایید صلاحیت و غیره همه در سال جدید در اولویت هستند)- روشن شدن فرآیند در پیش روی علمی و ترسیم یک نقشه ی ذهنی پس از مشورت مخلصاً لله لجهاد تبیین فقط (کم و کیف و برنامه ریزی ترفیع، ارتقاء، هم افزایی )- سه مهمانی مناسبتی برنامه ریزی شده. یک سفر زیارتی سیاحتی.- مداومت در بیداری بین الطلوعین و ده دقیقه ورزش بخاطر همه ی این هاتقدیم ثواب احتمالی همه ی این ها به انبیا و ائمه و اولیاء و علما و شهدا و درگذشتگان از مسلمین و مومنین از اول تاریخ تا آخر و رفتگان همه و ذوی الحقوق (چه خبره ) به جبران گذشته...
ما را در سایت به جبران گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 90 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 20:47

حرز امام جوادسیم سه راهیروروئکنقالهکتابخانهیادم نمی آید این برگه ی حرز امام جواد کی آمد توی کتابخانه ی ما. از دست فاطمه قایمش کردم لای کتابهای دعا. هرزگاهی فقط چشمم بهش می افتد. چروک شده. تا هم شده. بهره ای که ملت از آن می برند برای من توی سبک زندگی غفلت اندازم بدست نیامده. یعنی لای لایه های زندگی ام قایم شده. مثل یک رالف خرابکارم که نقاله ی وجودش فقط برای خط کشی کاربرد دارد انگار نه انگار کاربرد این نقاله چیز دیگر و جدی تر از کشیدن یک خط صاف و معمولیست. تازه غر و لند هم میکنم که چرا این نقاله فقط خطهای کوتاه می کشد. همچنان روی میز تحریرم کنار دفتر بولت ژورنالی که عکس دخترکی با موهای پریشان مشکی روی آن جا گرفته قرار دارد. انقدر رنگش شبیه رنگ میز است که خوب دیده نمی شود و گاهی با دست دنبالش می گردم. باید حرز امام جواد برایم زنده شود. بعد برای این نقاله ها بشود واسطه ی فیض و حفاظت کند از فلسفه ی وجودی ام.  بعدترش هم تصمیم بگیرم  از حرکت با روروئک دست بردارم. روروئک خیلی سرگرمم کرده. رنگی رنگی است. هم جای نشستن دارد هم چرخ رفتن. گولم می زند. لبخند به لبانم می نشاند یک نشاط کاذب توی دست و پایم به جریان می اندازد ولی بلندم نمی کند. در مقابل موانع فقط می ایستد. مرا هم می ایستاند. یادم باشد حرز امام جواد که زنده شد. که اقامه شد در وجودم و نقاله ها زاویه دادند به خط ممتد و کوتاه زندگی ام از توی این روروئک هم بزنم بیرون. دستم را بگیرم به سیم سه راهی بلندی که همین جا روی زمین پشت میز تحریر است و با تقلا دستم را برسانم به کتابخانه ی بغل دستم. بعد آهسته آهسته با لمس کتابها بلند شوم. یکی یکی دستگیرم شوند و مرا بلند کنند. مطمئنم کتابها می ت به جبران گذشته...
ما را در سایت به جبران گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razmgah بازدید : 91 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 20:47